مدل ۴-۴ مدل اندازه گیری خستگی صنعتی تحقیق اشباع شده(پس از اصلاحات) ۸۰
مدل ۴-۵ مقادیر t برای بررسی معنی داری بار های عاملی مدل اندازه گیری خستگی
صنعتی ۸۰
مدل ۴-۶ مدل اولیه اندازه گیری ادراک از زمان ۸۷
مدل ۴-۷ مدل اندازه گیری ادراک از زمان اشباع شده(پس از اصلاحات) ۹۰
مدل ۴-۸ مقادیر t برای بررسی معنی داری بار های عاملی مدل اندازه گیری ادراک از زمان ۹۰
مدل ۴-۹ مدل کلی تحلیل عاملی تائیدی ۹۶
مدل ۴-۱۰ مدل عمومی لیزرل (مدل تحلیل مسیر) به تفکیک ۱۰۱
مدل ۴-۱۱ مقدار tبرای بررسی معنی داری ضرایب مسیر برآورد شده در مدل مسیر ۱۰۱
مدل ۴-۱۲ مدل عمومی لیزرل (مدل تحلیل مسیر) با اثر تعدیل گر زمان برای افراد با سن
کمتر ۱۰۲
مدل ۴-۱۳ مقدار tبرای بررسی معنی داری ضرایب مسیر برآورد شده با تعدیل گر زمان برای
افراد با سن کمتر ۱۰۳
مدل ۴-۱۴ مدل عمومی لیزرل(مدل تحلیل مسیر) با اثر تعدیل گر زمان برای افراد با سن
بالا ۱۰۴
مدل ۴-۱۵ مقدار tبرای بررسی معنی داری ضرایب مسیر برآورد شده با تعدیل گر زمان برای
افراد با سن بالا ۱۰۵
مدل ۴-۱۶ مدل عمومی لیزرل(مدل تحلیل مسیر) ادراک از زمان به تنهایی ۱۰۶
مدل ۴-۱۷ مقدار tبرای بررسی معنی داری ضرایب ادراک از زمان به تنهایی ۱۰۷
مدل ۴-۱۸ مدل نهایی پژوهش ۱۰۷
مدل ۵-۱ مدل تحلیل عاملی تائیدی هیجان خواهی ۱۲۱
مدل ۵-۲ مدل اندازه گیری خستگی صنعتی تحقیق اشباع شده(پس از اصلاحات) ۱۲۲
مدل ۵-۳ مدل اندازه گیری ادراک از زمان اشباع شده(پس از اصلاحات) ۱۲۵
منابع و مأخذ ۱۳۹
پیوست ۱۴۶
چکیده انگلیسی ۱۵۵
فصل اول:
مقدمه و کلیات طرح تحقیق
۱-۱ مقدمه
هنگام ورود به حیطه مدیریت صنعتی شاید ناخواسته تا حدی از جنبه انسان شناختی سیستم دور میشویم. به همین علت تحقیق پیش رو می تواند گامی هرچند کوچک در جهت بررسی ارتباط پارامترهای مختص روانشناسی و پارامترهای نهایی بازدهی فرد در موقعیت شغلی خود در محیط باشد. در زمینه مدیریت منابع انسانی همواره سوالاتی در زمینه اثر ویژگی های شخصیتی فرد در موقعیت شغلی فعلی خود مطرح بوده است. یکی از مهمترین پارامترهای شخصیتی هر فرد در این زمینه میزان تهییج طلبی آن شخص میباشد. شغل هر شخص تا چه میزان می تواند میزان تهییج طلبی آن شخص را ارضا کند؟ آیا میزان خستگی فرد از محیط و شغل خود ارتباط معنا داری با میزان تهییج طلبی آن فرد دارد؟ در این میان پارامتر ادراک از زمان چه نقشی ارتباطی میان میزان تهییج طلبی و خستگی صنعتی فرد دارد؟
جواب سوالات فوق در تحقیق پیش رو داده شده است.
۱-۲ بیان مساله
تهییج طلبی به عنوان یکی از پارامتر های شخصیتی انسان توسط ماروین زاکرمن[۱] طی تحقیقات ۲۰ ساله در چهار زیر شاخه معرفی شد. در ادامه تحقیقات زاکرمن تهییج طلبی توسط ون دن برگ[۲] و فجی[۳] در سال ۲۰۰۲ با بهره گرفتن از طیف داچ[۴] به بخشهای زیر تقسیم شد:
هیجان خواهی - ماجراجویی طلبی
تجربه طلبی
بازداری زدایی
حساسیت نسبت به یکنو اختی (رینات[۵] و همکاران، ۲۰۰۹)
در تمامی این تحقیقات که با طیف “موافق – مخالف” ۷ تایی انجام شد، میزان همبستگی داخلی این پارامترها بالای ۸/۰ گزارش شد، به جز مولفه تجربه طلبی که میزان همبستگی حدود ۷۱/۰ تا ۷۴/۰ گزارش شده است.
از طرفی خستگی به طور عمومی به عنوان حالتی از خستگی ذهنی و روانی تعریف می شود که منجر به کاهش راندمان کاری می شود. (بیسن[۶] و پیریا[۷]، ، ۲۰۱۰، ص ۱۰۷ - ۱۱۱) در محیط های صنعتی به دلیل کارهای تکراری و یکنواخت “خستگی صنعتی” مطرح می شود. با توجه به تحقیقات مایر[۸] در سال ۱۹۷۰ ادعا می شود که کارهای تکراری، انسانها را به حالتی روبات گونه تبدیل می کند و باعث افول ارزشهای انسانی ای مانند مهارت، تمایز فردی و اعتماد به نفس در انسان می شود (فیلیپو[۹]، ۱۹۸۹).
خستگی از برداشت شخص از محیط به عنوان محیطی ملالت بار وکسل کننده و همچنین ناشی از عدم برانگیختکی شخص در محیط حاصل می شود.
در کنار خستگی، مفهوم دیگری نیز مطرح می شود به نام “استعداد دلزدگی” که در سال ۱۹۸۶ توسط فارمر[۱۰] و ساندبرگ[۱۱] به عنوان یک پارامتر شخصیتی قابل اندازه گیری عنوان شد که در مبحث تهییج طلبی از زیر شاخه های تهییج طلبی محسوب می شود. دلزدگی در محیط کار می تواند خود به عنوان عامل برخی مشکلات و یا به عنوان یک مشکل معلول از عوامل دیگر مورد بررسی قرار گیرد (لوکیدو[۱۲]، ۲۰۰۹). به طور کلی عوامل خستگی را میتوان به دو دسته عوامل محیطی و عوامل شخصیتی تقسیم کرد.
به عنوان متغیر مداخله گر “ادراک زمان” مورد مطالعه قرار میگیرد. متغیر ادراک زمان به معنای درک گذر زمان توسط فرد است(هی کیانگ[۱۳] و همکاران، ۲۰۰۶). این متغیر در هر شخص به این علت مطرح میشود که بر خلاف زمان که در علم فیزیک دارای مقیاس اندازه گیری ثابت است، در علم روانشناسی درک گذر زمان باید از فیلتر پروسه مغز گذر کند، بنابراین استنباط زمان برای هر شخص در موقعیتهای مختف متفاوت است (والر[۱۴] و همکاران).
۱-۳ اهمیت مساله
با پیشرفت روز افزون علم مدیریت و گسترده شدن هرچه بیشتر علم مدیریت در سایر علوم، لزوم انجام تحقیقات بین رشته ای اولویت دو چندان مییابد. از ابتدای گسترش علم مدیریت، همواره رابطه بسیار نزدیکی بین علوم مدیریت و روانشناسی وجود داشته است و از طرفی علم روانشناسی با ایجاد شناخت دقیق و علمی وجود انسان، ابزاری کارساز در نزد مدیران قرار میدهد.
تا کنون تحقیقات زیادی در زمینه مدیریت منابع انسانی انجام گرفته است، اما بسیار کم دیده شده که پارامترهای شخصیتی روانشناختی در زمینه مدیریت صنعتی، به طور مستقیم مورد تحقیق قرار گیرد. سه پارامتر مورد بحث در این رساله، از مهمترین ابعاد شخصیتی هر فرد بوده که شناخت تک تک آنها و همچنین روابط فی ما بین آنها ارتباط مستقیم با پارامتر های رضایت شغلی، تناسب شغل و شاغل و بهره وری کاری افراد در محیط کاری دارد. با مقایسه نتایج این تحقیق میتوان استراتژی های مناسب در مورد منابع انسانی سازمان پیشنهاد کرد که با تلقی انسان به عنوان مهمترین سرمایه هر سازمان می تواند تاثیر به سزایی بر عملکرد واحد صنعتی بگذارد (مایر، ۱۹۷۰) (بیسن و پیریا، ۲۰۱۰، ص ۱-۵)
لین وایت با اشاره به مشکلات زیستمحیطی نظیر پدیده مهدود، بمبهای هیدروژنی، مصرف سوختهای فسیلی، تهنشست زباله، فاضلاب و غیره، انسان را تنها موجودی میداند که توانسته آشیانهی خود را بدین سرعت آلوده نماید. بنابر دیدگاه وایت، راه حلهای موردی که در عمل در پیش گرفته میشود جزئی، موقتی و تخفیفدهنده است. از سویی بازگشت به گذشته نیز نمیتواند حریف بحرانهای زیستمحیطی روزگار ما شود. بنابراین برای اینکه بدانیم چه باید کرد، باید به مبانی اندیشید. با توجه به اینکه از روزگار پیوند علم و فناوری و ماشینی شدنِ زندگی، مشکلات زیستمحیطی رو به فزونی نهاده، «باید با ردیابی تاریخیِ پیشفرضهایی که فنّاوری مدرن و علم بر مبنای آنهاست طرز فکرمان را روشن سازیم» (p:1204). او با ردیابی تاریخیِ نهضتهای علمی و فناورانه، آغاز این نهضتها را از سده میانه میداند. بنابراین بررسی تحولات این دهه را در فهم تأثیر فناوری بر محیط زیست مؤثر میداند.
به همین جهت بخشی از مقاله وایت به نگرش سدههای میانه در مورد انسان و طبیعت اختصاص یافته است. این موضوع را با ذکر مثالی درباره کاربرد فناوری جدید در شیوه های کشاورزی که پیشهی اصلی مردم در سدههای گذشته بود، پی میگیرد. او با نگاهی به تفاوت اسلوب شیوه کشت زمین در غرب، به دگرگونی ارتباط انسان با خاک (بیرحمیِ فناوری جدید[۱۷۱] نسبت به طبیعت) نکتهای کلیدی را طرح می کند: «پیش از این انسان جزئی از طبیعت بود و حالا استثمارگر طبیعت است» (p:1205). همچنین، از رهگذر تقویمهای جدید غرب در سده میانه که نشانگر انسانهایی بود که بر جهان پیرامون خویش ظلم می کنند، به گزارهی مهمی اشاره می کند: «انسان و طبیعت دو چیزند و انسان سروری دارد» (Ibid). او ریشه این تغییرات و دگرگونیهای شگرف را بسته به تصوری میداند که انسان از خودش در ارتباط با محیط پیرامونش دارد.
باورهای انسان و محیط زیست
به طور روشنتر، محیط زیستِ انسانها تحتتأثیر عمیق باورهایی است که درباره سرشت و سرنوشت خود دارند. این نکته، هدایتگرِ موضوع مقاله وایت یعنی ریشه های بحران زیستمحیطی است. بدین ترتیب او پایه و ریشه طرز تلقی و به تبع آن رفتار انسان با محیط زیست را بسته به باورهای دینی فرد میداند. مقصود او از باور دینی، باور دینیِ غرب یعنی مسیحیت است. همچنین ماده و اساسِ تفکر انسان امروزین غربی را، علیرغم تغییر در صورت ظاهر، همچون گذشته میداند. یعنی باور دینی غرب که برآمده از مسیحیت است.
طبق آرایشی که در مطالب پیشین دیده شد، لین وایت به تأثیر دین مسیحیت (که میراثی از یهودیت است) بر محیط زیست می پردازد. درآغاز این بحث، به اختلاف طرز تفکر گذشتگان (متفکران غرب باستان) در باب آفرینش و باور دینی مسیحیت در باب آفرینش (همان داستان آفرینش که برگرفته از یهودیت بود) پرداخته است. وایت با ذکر داستان آفرینش، نتیجه میگیرد که خدا، همه جهان را تنها و تنها برای نفع انسان خلق نموده است. به عبارتی هدف از خلقت عالم، برآوردن نیازها و اهداف انسانی میباشد. این انسان، جزئی از طبیعت و مخلوقی همانند سایر مخلوقات نیست بلکه به صورت خدا آفریده شده است. از همین روی انسان، در تعالیای که خدا نسبت به طبیعت دارد شریک میباشد. بدین ترتیب «مسیحیت، انسانمدارنهترین دینی است که جهان به خود دیده است» (Ibid). پیرو این نکته، مسیحیت را در تقابل با ادیان غیرابراهیمیِ غرب باستان و ادیان آسیایی دید، چرا که نه تنها ثنویتی را میان انسان و طبیعت بنیان نهاده بلکه بر این مطلب تصریح نموده که انسان طبق ارادهی خداست که طبیعت را به مقتضای غایات خود به استثمار میکشد. بر همین اساس مسیحیت را انسانمدارانهترین دینِ جهان میداند (Ibid). وایت با نظر به جاندارانگاریِ عهد باستان، - یعنی ارواح مستقر در اشیاء طبیعی که به آن روح محافظ گفته میشد و برای رفع نیاز انسان باید رضایتشان حاصل میشد- از میان برداشتن این آئین از سوی مسیحیت را موجب استثمار طبیعت دانست. به عبارتی وایت نتیجه این روحیهی مسیحی را بیتوجهی به احساسات اشیای طبیعی و بهرهکشی از آن میداند. بنابر دیدگاه او، اعتقاد به جاندارانگاری سد راه استثمار طبیعت بود و بدین ترتیب مسیحیت این موانع را از میان برد و راه را برای استثمار طبیعت هموار نمود.
پیامدهای آموزه مسیحیت برای محیط زیست
وایت که خود به کلیگوییِ خویش اذعان دارد، با اشاره به اینکه مسیحیت دین پیچیده است قائل به پیامدهای مختلف مسیحیت در محیطهای مختلف است. وی برای روشن نمودن این پیامدهای مختلف، از مسیحیت شرق و غرب در سدههای میانه سخن به میان می آورد و تفاوت رویکرد آنها را در رنگ و بوی دینداری و تفکرشان میداند. وایت با توجه به تفاوت دیدگاه های شرق و غرب در خصوص طبیعت، بهطور خلاصه به تاریخ رشد نگاه فناورانه، از دل مسیحیت غربی می پردازد. اینکه طبیعت در کلیساهای اولیه شرق یونانی، نظامی نمادین تلقی میشده که از طریق آن خدا با آدمیان سخن میگوید ولی در غربِ لاتین نگاه دینی به طبیعت، گرایشی متفاوت را طی میکرد یعنی از رهگذر کشف عملکرد مخلوقات، در پی فهم و حکمت الهی بودند. درواقع لازم به ذکر است که تلاشهای علمی و کار علمی هم، در راستای فهم دینی صورت میگرفت. یعنی در سدههای سیزدهم و تا لایب نیتس و نیوتن، انگیزه کار علمیشان را تبیین دینی میکردند. به نظر وایت: «تا اواخر سده هجدهم، فرضیه خدا برای بسیاری از عالمان چیزی زائد تلقی نمیشد» (p:1206). بنابراین با توجه به تببین دینیای که عالمان از کشفیات علمیاشان داشتند، اسلوب و تفکر علم جدید غربی از نظر وایت، ریشه در باورهای مسیحی دارد و بر همین اساس نتیجه میگیرد که: «علم و فناوری از یک سده پیش بود که به هم پیوستند و با توجه به عنان گسیختگی این دو و پیامدهای زیستمحیطی آنها، مسیحیت بار گرانی از گناه بر دوش دارد» (Ibid). بنابراین علم و فناوری، ریشه در طرز تلقی مسیحیت از رابطه انسان و طبیعت دارد. براین اساس به کارگیری علم و فناوریِ صرف در مورد مشکلات زیستمحیطی راهگشا نمی باشد. وایت نقل قولی از یک عضو کلیسا مبنی بر اینکه اگر یک درختِ چوب سرخ ببینید تمام درختان چوب سرخ را دیدهاید، را نمایندهای از سنت مسیحی میداند که براین اساس دیدگاه مسیحیت در باب نگرش انسان نسبت به طبیعت به یک واقعیت فیزیکی صرف تقلیل داده شده است.
وایت و راه حل
در نهایت نتیجهای که مقاله وایت در پی دارد همان است که اول بحث بدان اشاره نمود، یعنی «فعل انسان در ارتباط با محیط زیست، بستگی به افکار او در باب ارتباطش با طبیعت دارد» (Ibid). علیرغم اینکه وایت، مشکلات زیستمحیطی را برآمده از طرز فکر انسان که همانا ریشه در باور دینیاش دارد میداند، با این حال راهحل مشکلات را هم برعهده دین میداند. یعنی تمسک به دینی جدید یا بازاندیشی در دین قدیم. البته دینی که در فضای غرب و تجربیات غرب کارایی و قابلیت داشته باشد. برای مثال قدیس فرانسیس آسیزی، نگرش مسیحیِ بدیلی به طبیعت و رابطه طبیعت و انسان میباشد. اینکه همهی مخلوقات برابرند و حاکمیت بیحدو مرزی از آنِ انسان نیست.
۳-۲-۳-۲- ادعای اصلی
براساس نکات کلیدیِ استخراج شده از متن، جوهرهی مقاله وایت متشکل از استدلالهای زیر میباشد:
باور و اندیشه انسان بر رفتار انسان، خواه در رفتار با خود، خواه در ارتباط با دیگران (خدا، انسانها و جهان)، تأثیرگذار است. وایت با اشاره به الگوی فکری انسان، براین عقیده است که «کاری که آدمیان با محیط انجام می دهند بستگی به تصوری دارد که از خودشان در ارتباط با چیزهای پیرامونشان دارند. محیط زیست انسانها تحتتأثیر عمیق باورهایی است که درباره سرشت و سرنوشت خویش، یعنی دین دارند.» ((p:1203. بنابراین وایت، راهحل رفع بحرانهای زیستمحیطی پدید آمده را در این میداند که پیش از هر چیز انسان باید نگرش خود را در قبال طبیعت، مورد بررسی و نقد قرار دهد. همچنین علت بحران زیستمحیطی را ناشی از پیامدهای رشد روز افزون علم و فناوری میداند که خودِ این عوامل ریشه در باور و نگرش انسان دارد. به باور وایت، این نگرشها برآمده از دین است.
لازم به ذکر است که وایت اگرچه لفظ دین را در رابطه با بحران محیط زیست بهکار میبرد اما در ادامه و با توجه به بررسیهای که انجام داده است نگاه خویش را در رابطه با نقش دین در بحران محیط زیست، به مسیحیت و به ویژه الاهیات یهودی- مسیحی در غرب معطوف داشته است: «با وجود آنکه گفته می شود در عصر پسامسیحی هستیم، اما در باطن مسیحی هستیم یعنی عادتهای رفتاریِ هر روزی ریشه در ایمانِ مضمر به پیشرفت است که نه در شرق و نه در عهد باستان معهود بود؛ بلکه ریشه در الاهیات یهودی- مسیحی دارد.» (p:1205). وایت با اشاره به اساطیر جهان درباب آفرینش، به داستان آفرینش در الاهیات یهودی- مسیحی اشاره می کند که برای جهان، آغازی در نظر گرفته و خدایی که جهان و انسان را خلق نموده است. وایت براساس داستان آفرینش اظهار داشت که: «خداوند همه چیز را صریحاً برای نفع و حکومت انسان طرحریزی کرد یعنی هیچچیز در عالم هدفی جز برآوردن اهداف انسان نداشته است. و انسان هرچند بدنش از خاک ساخته شده ولی صرفاً جزء طبیعت نیست و به صورت خدا آفریده شده است. مسیحیت بهخصوص شکل غربیاش انسانمدارانهترین دینی است که جهان بهخود دیده است.» (Ibid). این انسانمداری یعنی همه چیز برای انسان آفریده شده و هدفی جز خدمت به انسان ندارند، مخدومِ انسان است، انسانی که سروری می کند. بنابراین وایت این استکبار مسیحیت نسبت به طبیعت را «حامل بار عظیمی از گناه» درباب بحران زیست محیطی فعلی میداند.
وایت قائل به تقابل مطلق میان مسیحیت و ادیان غیرابراهیمی است: «مسیحیت نه تنها ثنویتی را میان انسان و طبیعت بنیان نهاد و تثبیت کرد بلکه بر این اصرار ورزید که خدا اراده کرده آدمی طبیعت را به مقتضای خاص خود اسثمار کند. مسیحیت با از میان برداشتن جاندارانگاریِ ادیان غیرابراهیمی این امکان را فراهم کرد که با روحیهای بیتفاوت به احساسات اشیای طبیعی از طبیعت بهرهکشی کنیم.» (Ibid). این انسان، که واجد جان و روح است، موانع باطنیِ استثمار طبیعت را از میان برداشت. بنابر این ثنویت، لین وایت با اشاره به سخن داروین، اظهار داشته که علیرغم سخن داروین[۱۷۲]، نه تنها ما جزء فرایند طبیعی نیستیم بلکه برتر از آنیم و تحقیرکننده آن و خواهان آنیم که از آن برای حقیرترین هوسهای خود بهره جوییم.
با توجه به آنچه گفته شد استدلال وایت درباره نقش دین در بحران زیستمحیطی براساس مفاهیم کلیدی و تعیینکننده کتاب مقدس یعنی مفهوم سلطه، جانشینی و اراده و هدف خدا از برتری و تعالی بخشی به انسان است. به این ترتیب او با اشاره به کتاب مقدس در باب برتری انسان بر سایر مخلوقات و به تبع آن ثنویت میان انسان و سایر موجودات و سلطه انسان بر طبیعت، رویکرد مسیحیت نسبت به طبیعت را استثمارگرانه میداند. مدعای اصلی وایت بدون درنظرگیری مقدمات و علل بحران پیش آمده بیمعنا و ناقص است. وایت، گام به گام و به زیبایی مسائل و علل موجود در این خصوص را بررسی و معرفی نموده است. بنابراین در سخن گفتن از مدعای اصلی وایت بهتر آن است که مدعای اصلی، با مقدمات و پیشزمینه بحث آورده شود. به این ترتیب شاکلهی مدعای اصلی وایت عبارت است از:
کردار انسان متأثر از باور و پندار اوست.
این پندار، متأثر از فرهنگ و دین انسان است[۱۷۳]؛
باور و آموزههای دین، تعیینکننده رفتار انسان نسبت به محیط زیست (خواه در قبال انواع انسانی خواه دیگر انواع خلقت و محیط زیست) میباشد[۱۷۴]؛
غلبه مسیحیت بر ادیان غیرابراهیمی، بزرگترین انقلاب روانی در تاریخ فرهنگ غرب بود. مسیحیت (برخلاف ادیان غیرابراهیمی که انسان را جزئی از طبیعت تلقی میکردند) نسبتِ انسان به طبیعت را نسبت سروری و مخدومی تلقی می کند. چرا که مسیحیت از داستان آفرینشی میگوید که از یهودیت به ارث برده است. داستانی که حکایت از سلطه انسان بر جانواران دارد. بنابراین طبق شاکلهی بحثِ وایت، مدعای اصلی او عبارت است از:
طبق داستان آفرینش، همه چیز برای انسان ساخته شده است و انسان بر همه چیز سلطه دارد.
انسان صرفاً جزئی از طبیعت نیست بلکه به صورت خدا آفریده شده است و در تعالیای که خدا نسبت به طبیعت دارد شریک است. نه تنها میان انسان و طبیعت ثنویت بلکه بر اراده خدا در مورد استثمار طبیعت به مقتصای غایات تأکید ورزید.
با توجه به آنچه گفته شد، مدعای اصلی وایت را میتوان در یک عبارت به طور خلاصه چنین بیان کرد: طبق داستان آفرینش، خدا خلقت را برای انسان آفریده و انسان را بر سایر خلقت برتری داده است. از این رو موجبات استثمار طبیعت را فراهم نموده است. بردگی طبیعت، موجب بی تفاوتی به آن و در نتیجه منجر به وضعی شده است که از آن با عنوان بحران یاد میگردد.
به نظر میرسد آنچه در رابطه با دیدگاه وایت اهمیت دارد، بررسی دیدگاه او مبنی بر این گفته است که این اراده خداوندی است که به موجب آن انسان، طبیعت را به استثمار میکشد. درواقع مسیحیت با این باورِ کتاب مقدسیاش موجب تخریب نگرش و رفتار انسان در تعامل با طبیعت است. آنچه دیدگاه وایت را برجسته و چالشبرانگیز ساخته آن است که اگر چه وایت، مقصود خود از دین را دین مسیحیت آن هم از نوع یهودیاش میداند که بر ثنویت انسان و طبیعت صحه می گذارد و قائل به سروری انسان است؛ اما بازتاب مقاله مختصر و مؤثر لین وایت، آن را به نقطهعطفی در تفکر دینی در قبال محیط زیست تبدیل کرده است.
هرچند وایت با اشاره به مفاد داستان آفرینش آن را سرآغازی بر جداییِ انسان و طبیعت و در پی آن بهرهکشی انسان تلقی کرد، اما احتیاط را سرلوحه کار قرار داد. با این گفته که دین مسیحیت دین پیچیدهای است که در بسترهای مختلف پیامدهای مختلف دارد. برای روشن شدن این مطلب اشارهای به تفاوت میان کلیسای شرق و غرب دارد که با وجود مسیحی بودنِ هر دو منطقه، رشد فناوری در شرق همانند غرب نبود. این مسأله ریشه در رنگ و بوی دینداریشان دارد؛ دینداری نه خود دین: «دلالتهای ضمنی مسیحیت درباره غلبه بر طبیعت در حال و هوای غربی با سرعت و سهولت بیشتری به منصه ظهور رسید.» (p:1206). لین وایت صراحتاً با اشاره به دین مسیحیت میگوید: «عقیدهی مسیحیت در باب خلقت برای فهم ما از بحران زیستمحیطیِ امروز معنای دیگری دارد» (Ibid).
وایت با اشاره به الاهیات طبیعی (اینکه خدا طبیعت را ساخته پس لابد طبیعت، نگرش خدا را مکشوف می کند) و پیشینه آن و نیز تکون علم غربی در طول سدههای میانه و بررسی تاریخی آن و همچنین روند دیدگاه عالمان مبنی بر اینکه وظیفه عالِم این است که همان افکار و اهدافی که خدا داشته است را بیابند، بدین نتیجه میرسد که: «اگر چنین باشد باید گفت علم غربی در قالب الاهیات مسیحی ریخته شده است.» (Ibid). بعلاوه لین وایت تصریح می کند که «این نتایج به مذاق بسیاری از مسیحیان ناخوشایند است. همچنین چون علم و فناوری واژگانی مقدساند ممکن است کسانی را دو عقیده خوش آید؛ یکی این عقیده که علم جدید از منظر تاریخی از نتایج الاهیات طبیعی است و دوم فناوری جدید لااقل تا اندازهای تحقق این اصل عقیدتی مسیحی که آدمی بر طبیعت برتری دارد را تبیین کرد. براساس آثار زیستمحیطی، این علم و فناوری قدرتهایی عنان گسیختهاند که اگر چنین باشد مسیحیت بار گرانی از گناه را بر دوش دارد.» (Ibid). در نهایت، نتیجهای که وایت از بحث خود میگیرد آن است که: با به کارگیری علم و فناوریِ بیشتر نمی توان از نتایج ویرانگر زیستمحیطی اجتناب کرد، مگر دین جدید بیابیم یا این دین قدیم را بازاندیشی کنیم. او دقیقاً تصریح می کند که علم و فناوری از طرز تلقیهای مسیحیانه ای نسبت به ربط انسان با طبیعت ناشی شده است که تقریباً همه به آن قائلاند. نه فقط مسیحیان و نومسیحیان بلکه پسامسیحیان نیز به آن باور دارند.
وایت، دین جدید (حتی ادیانِ موجودِ هماهنگ با طبیعت) را با توجه به بافت غربی، چندان راهگشا نمیداند و بیشتر قائل به بازاندیشی است. برای روشن شدن این بازبینی به قدیس فرانسیس آسیزی اشاره دارد. یعنی اعتقاد به فروتنی نسبت به همه مخلوقات، به زیر کشاندن مقام سلطنت انسان و پایهریزیِ نظامی که در آن همه مخلوقات برابر باشند. هرچند آسیزی در پیریزی این نظام ناموفق بود اما به نظر وایت توجه به چنین مواردی همچنان راهگشا است. فرانسیس نیز معتقد بود که این بحران و بینظمیِ فزاینده، نتیجه علم و فناوریِ ناشی از طرز تلقیِ مسیحیانه است؛ اینکه با قطع نظر از طرز تلقیِ خاص نسبت به طبیعت که ریشه در اصول اعتقادی مسیحیت دارد نمی توان رشد فناوری و علم را از لحاظ تاریخی فهم کرد. وی معتقد است اگر این اصل موضوعیِ مسیحیت را که طبیعت هیچ فلسفهی وجودی جز خدمت به انسان ندارد را طرد نکنیم، بحران با این وخامت پابرجاست.
درواقع وایت در بند آخر مقاله خویش نتیجه گیری و راهحل نهایی را اعلام می کند: «اینکه علم و فناوریِ ما به حدی رنگِ نخوتِ مسیحیتِ راستاندیشانه نسبت به طبیعت دارد که از این دو نمی توان راهحلی برای بحران انتظار داشت. اما چون ریشهی گرفتاری دینی است راهحل آن نیز ذاتاً دینی است. بنابراین باید سرشت و سرنوشت خود را بازاندیشی و از نو فهم کنیم.» (p:1207).
با توجه به اظهارات وایت، آنچه در وهلهی اول مشهود است این است که مقصود وایت از دین براساس اشارات صریح وی، دین یهودی- مسیحی است. اما با توجه به اشارات وی مبنی بر داستان خلقت و مقام انسان، به نظر میرسد هر دینی که چنین مفاد و آموزههایی در برداشته باشد (یعنی قائل به برتری انسان بر سایر مخلوقات) را نیز شامل خواهد شد.[۱۷۵] از سویی وایت در میان ادیانی که هماهنگ با طبیعت هستند تنها به ذکر ادیان باستانی و ادیان آسیایی مانند «ذن بودیسم» و امثال آن اشاره نموده است. دیدگاه های تبیین کننده وایت نیز نقد وایت بر دین را تنها منوط به دین مسیحیت ندانسته و آن را به کل ادیان ابراهیمی تعمیم دادهاند.
نوع زندگی انسانها به عنوان یکی از موجوداتِ جهان، در مقایسه با دیگر انواع، تأثیراتی دگرگون کننده بر طبیعت داشته است که البته میزان این تأثیر در طول زمان، یکسان نبوده است. برای مثال اگرچه تغییر شیوه های کشاورزی، شکار و غیره بر محیط تأثیر زیادی داشته است اما با گذشت زمان و ورود علم و فناوری و پیوند آن دو، این تغییرِ محیط، شتاب و قوت بیشتری یافته است. وایت با ردیابیِ میزان این دگرگونی بدین مهم میرسد که باورهای انسانها در شکلدهی زندگی و رفتارشان با محیط تعیین کننده است. برخلاف تصور عموم که پیشرفتِ علم و فناوری را عامل اصلی تخریب میدانند اما به واقع این نکته مغفول مانده است که علم و فناوری از کجا ریشه دواند و تخریب را سرعت بخشید. وایت به بزرگترین انقلاب روانی در تاریخ فرهنگ غرب یعنی غلبه مسیحیت بر ادیان غیرابراهیمی اشاره میکند، اینکه عادات رفتاری هر روزهی انسانها ولو به طور مستتر تحتتأثیر همان ایمان مسیحی است. مسیحیتی که با تعالیِ انسان، و سروری او بر سایر مخلوقات، موجبات استثمار و بهتبع آن تخریب محیط زیست توسط انسان را فراهم نمود. اینکه انسان جدای از طبیعت است و کل عالم برای نفع انسان شکل گرفته، در شکلدهی نگرش و رفتار انسان در مواجهه با محیط زیست تعیینکننده است. در حالیکه ادیان غیرابراهیمی با جاندارانگاری موجودات غیرانسانی، موجبات تکریم و احترام و اهمیت به روحیهی طبیعت را فراهم مینمودند و همین طرز نگاه، رفتاری احترامآمیز با طبیعت را میطلبید.
به طور خلاصه، براساس ادعای وایت که باورهای انسانها تعیینکننده رفتار است، رفتارهای مخربگونه انسان امروزین ریشه در باور مسیحیت دارد. یعنی برتری انسان بر سایر انواع و اینکه خدا همه چیز را برای انسان خلق نموده است، شکلدهنده رفتار انسان با محیط زیست و در نتیجه ریشه بحران فعلی میباشد. البته وایت قائل به کنار نهادن باورهای مسیحی و یا رد مسیحیت نیست، بلکه از آنجا که این مشکل (بحران محیط زیست) دینی است راهحل آن را هم دینی میداند.
۳-۲-۳-۳- برهان و مستندات
از آنجا که علت بحرانهای حاضر در بدو امر، رشد صنعت و تکنولوژی میباشد، وایت کار خود را با بررسی تکنولوژی و پیشرفت آن میآغازد. او برای پی بردن به ماهیت تکنولوژی غرب، به سدههای میانه برگشت. اما از آنجا که مدعای اصلی وایت در مورد بحرانهای زیستمحیطی، برآمده از تأثیر آموزههای مسیحیت در رابطه میان انسان و طبیعت است، بنابراین بررسی خود را در خصوص رشد تکنولوژی و ماهیت آن و تأثیری که بر بحران داشته است را نیز بر مبنای ربط آن به دین پی میگیرد. برای مثال به معرفیِ گاوآهنهای سنگین بهعنوان کاتالیزوری برای تغییر رویکرد در باب رابطه بشریت با طبیعت پرداخته است. اینکه، گاوآهن با چنان خشونتی به زمین حمله می کند که اساساً نیازی به این همه خشونت نیست؛ همچنین این رویکرد جدیدِ سلطه، به تقویمهای مصور غربی نیز کشانده شد. این باورها در بیتوجهی و نگرش انسان به طبیعت به غایت تأثیرگذار است.
بنابر دیدگاه وایت، بینظمی فزاینده کنونیِ محیط کره زمین، فرآورده فناوری و علم پویایی است که از همان جهانبینیِ غرب سدههای میانه نشأت پذیرفته است. منشأ این علم و فناوری هم، ناشی از طرز تلقی مسیحیت در باب ربط و نسبت انسان با طبیعت است. وایت بر این تصور بود که این مدل از مسیحیت نیازمند بازنگری به شکلی قابل قبولتر برای جهان است.
دیدگاه مسیحی درباب ربط و نسبت انسان با محیط زیست مبتنی بر اسطوره آفرینش است. اسطورهای که از یهودیت به ارث برد. مستندات وایت همه مبتنی بر داستان آفرینش است، آنگاه که خداوند همه موجودات و کل خلقت را ایجاد نمود و سپس آدم را خلق نمود. آدم با نامگذاریِ مخلوقات، سلطه خود بر آنها را تثبیت نمود. خداوند همه خلقت را برای نفع و حکومت آدم آفریده است؛ یعنی هیچ چیز در عالم طبیعت هدفی جز برآوردن اهداف انسان نداشت، هرچند که بدنش از خاک رس ساخته شده است صرفاً جزء طبیعت نیست؛ بر صورت خدا آفریده شده است. استناد دیگر وایت با توجه به کتاب مقدس، با اشاره به سفر پیدایش بابهای اول و دوم است: «بارور شوید و تکثیر شوید، زمین را پر کنید و به انقیاد درآورید و حکومت کنید بر ماهیان دریا و پرندگان هوا و هر موجود زندهای که بر روی زمین حرکت می کند.» (پیدایش، ۱: ۲۸ و ۲۷). وایت از این دیدگاه مسیحی نتیجه میگیرد که عالم و همه خلقت خدمتگزار آدم است و هدفی هم جز خدمتگزاری و نفعرسانی به انسانها ندارد.
۳-۲-۳-۴- نتیجه گیری از دیدگاه وایت
وایت با استناد به فقراتی از کتاب مقدس و براساس داستان آفرینش و فرمان خداوند به انسان، مدعای خود را پیش کشیده است. مدعایی مبنی بر اینکه باور انسان، شکلدهندهی نوع رابطه انسان با محیط زیست است و این باور نیز در گرو دین میباشد. استدلال وایت در بررسی وضعیت محیط زیست، بر این اساس است که مسیحیت با توجه به آنچه در کتاب مقدس آمده است، باور و تفکری استثمارگونه شکل داده است. وایت در مقاله خویش به صراحت، درمورد اینکه مسیحیت به انسانها درباره رابطهشان با طبیعت چه گفتهاند سخن به میان آورده است. او این نسبت و رابطه را با اشاره به تفکر باستانی و اساطیر اولیه آغاز می کند که بر مبنای آن تفکر، اساساً جهان آغازی نداشته است. در حالیکه براساس مسیحیت، جهان آغاز و داستانِ پیدایشی داشته است. براساس این داستان، همه چیز برای نفع و اهداف انسان خلق شده است. به عبارتی همه خلقت در خدمت انسان است. وایت تصریح می کند که تا این اصل مسیحی که طبیعت هیچ فلسفه وجودیای جز خدمت به انسان ندارد را طرد نکنیم همچنان بحران زیست محیطی رو به گسترش خواهد بود. درواقع وایت و همفکرانش بر این عقیدهاند که این آموزه کتاب مقدس (زمین صرفاً برای استفادهی بشر به وجود آمده است) موجب عملکرد نادرست انسان شده است.
۳-۲-۳-۵- بازتاب مقاله وایت
به رغم تکذیب جدیِ فرض وایت از سوی مخالفانِ دیدگاه وایت؛ نویسندگان بسیاری، گناهِ نگرشهای مخرب به محیط زیست را به پای جهانبینیِ یهودی- مسیحی مینویسند. در این زمینه میتوان به ایان مک هارگ[۱۷۶] اشاره نمود که در کتاب طراحی با طبیعت[۱۷۷] (۱۹۶۹) گفته است: «ادیان بزرگ غربیِ برآمده از یکتاپرستی، منبع مهم نگرش اخلاقی ما هستند. یکی از این نگرشها، یکتایی انسان است. در موضوع انسان- طبیعت، داستان کتاب مقدس از خلقت در سفر پیدایش از باب اول، غالباً منبع قابل قبولی در توصیف نقش انسان و قدرت اوست. نه تنها نمیتواند مطابق با واقعیت آنگونه که ما شاهد آن هستیم باشد، بلکه بر سلطه و انقیاد انسان بر طبیعت پایفشاری نموده؛ غرائز مخرب در انسان را تشجیع می کند تا احترام و آفرینندگی را.» (۲۶ :(McHarg. توینبی نیز تاحد زیادی دیدگاهی مشابه با وایت داشت. او دو دلیل برای تخریب گستردهی انسان درنظر گرفته است، یکی اینکه انسان مدرن، جهان طبیعی را به چشم یک موجود زنده - آنگونه که خودش زنده است - نگاه نمیکند. به این معنی که او طبیعت را چیزی اساساً متفاوت از خود میبیند. با وجود آنکه زندگیِ جهان طبیعی ممکن است متفاوت از زندگی انسان باشد اما حقیقت این است که این دو زندگی در رابطهای متقابل با هم هستند و بخشی از زندگیِ بزرگتر و در هماهنگی با هماند. دومین دلیل، برخاسته از یکتاپرستی یهودی است. باور به اینکه خودش نزدیکترین مخلوق به خداست و بدین ترتیب این تفکر شکل گرفت که سایر موجودات برده و در خدمت اویند. این ایده، پایه تمامی جنبه های تفکر انسان مدرن قرار گرفت و ترکیب این دو دلیل، رشد تمدن علمی- تکنولوژیکال را فراهم نمود.
مطابق آیات سفر پیدایش که پیش از این اشاره شد، خداوند همه مخلوقات را در اختیار انسان قرار داد تا هرطور که میخواهد از آنها بهره برد. این عقیده موجب جدایی انسان از محیط زیست طبیعیاش می شود و این به منزله مجوزی برای بهره برداری انسان از محیط زیستی بود که دیگر مقدس تلقی نمیشد. آن احترام و هیبتی که انسان سابقاً نسبت به محیط زیست داشت، با یکتاپرستی یهودی و مسیحی و اسلامی برداشته شد (Ikeda, 2007: 28). توینبی براین عقیده بود که رابطه انسان و طبیعت بههم ریخته است و راهحل چنین مسألهای در بازگشت به دین همهخدایی است[۱۷۸] (زاهدی، ۱۳۷۹: ۴۰).
فاس (۲۰۰۹)، که از موافقان دیدگاه وایت است، براین عقیده است که مردمِ جوامع صنعتی مدرن، مفهوم ارتباط با طبیعت و تقدس طبیعت را از دست دادهاند. از این فقدان ارتباط، به بحران زیستمحیطی نیز یاد می شود و کتابها و مقالات بیشماری در سوگ و آگاهی از این فقدان به رشته تحریر درآمده است. مردم باید آنچه را که از دست دادهاند از پیشنیانِ ماقبل صنعتی خویش فراگیرند. مقاله مشهورِ وایت، مسیحیت را عامل این پیشامد میداند. هیچ بیانی کاملتر از عبارات وی نمیتواند اشتباه و گناه مسیحیت را بیان کند: «به لحاظ تاریخی، علمِ طبیعی ثمرهی الاهیات طبیعی است. تکنولوژیِ مدرن حداقل تا حدی با اصل مسیحیِ تعالی انسان و سلطهی بهحق انسان بر طبیعت قابل توضیح است. مسیحیت پیوند میان علم و تکنولوژی را برقرار ساخت در حالیکه سابق بر این به مدت قرنهای متمادی، علم و تکنولوژی فعالیتهای کاملاً جدا داشتند و این پیوند به بشر قدرتی داد که نتایج زیست محیطی آن را شاهدیم. اگر چنین باشد مسیحیت بار عظیمی از گناه را به دوش میکشد. علم برای توضیح و توصیف یک درخت هیچ نیازی به روح ندارد و این هماهنگ با دیدگاه مسیحیت است.» (White,1967:1206) همچنین گفته است: «به مدت تقریباً دوهزار سال، مبلغان مسیحی بیشههای مقدس را که بتپرستی میدانستند، قطع کردند چرا که روح در طبیعت (جاندارانگاری) را بتپرستی میدانستند» (Ibid). فاس (۲۰۰۹)، مبنای استدلال وایت در این مورد را درست میداند: بنابر گفتهی وایت «برای یک مسیحی، درخت جز واقعیتی فیزیکی و مادی چیزی بیش نیست» (Ibid)؛ این اتفاق افتاده است. توجه به درخت کریسمس در زمستان با نشانه های دینی که به عنوان واقعیتی مادی، و با رنگ و لعاب دینی یاد می شود. اما وایت از این نکته غافل بوده است که برای مسیحیت یک درخت، چیزی بیش از واقعیت فیزیکی است. درخت، خلقت خداست درست مثل بیشهی مقدس، مقدس است! درخت بیگناه است چرا که روحی از خود ندارد. این برخلاف دیدگاه بتپرستان است که قائلند یک درخت خودش الوهیت دارد. از نظر بتپرستان، درخت به عنوان موجودی زنده خویشاوند ماست. ادعای اصلی وایت در اتهام به مسیحیت درست است. اول اینکه علم مدرن ریشه در الاهیات طبیعی دارد. همانطور که وایت اشاره کرده است: «از قرن ۱۳ به بعد تا زمان لایبنیتس و نیوتن، از جمله خود این دو، هر دانشمند بزرگی، در تلاش برای توضیح انگیزههایشان با اصطلاح (مفاهیم) دینی بود.» (Ibid)؛ دوم اینکه تکنولوژیِ مدرن تا حدی به عنوان ثمرهی پیروی از فرمان خدا در صفحات آغازین کتاب مقدس توضیح داده شده است[۱۷۹]. سوم آنکه علم و تکنولوژی قویاً متحد شده اند، پیوندی که پیش از اظهارات وایت شروع شده بود (Foss, 2009:170).
برخلاف دیدگاه های مخالفان، کسانی هم مانند ریچارد تی. رایت (۱۹۷۰)[۱۸۰] در مقالهاش با عنوان مسئولیت در قبال بحران زیستمحیطی[۱۸۱] با اشاره به فقراتی از کتاب مقدس، به بررسی دیدگاه هایی که علیه این آیات آمده و نیز تحلیل خویش از آنها پرداخته است. وی با اشاره به آیات فوق بر این باور است که درک ارجاع وایت به «این اصل مسیحی که وجود و خلقتِ طبیعت هیچ هدفی جز برای خدمت به انسان نداشته» ((White,1967:1205 سخت است. ریچارد تی. رایت در این کتاب، این اتهام به مسیحیت که مسئول بحران زیستمحیطی است را مورد بررسی نقادانه قرار داده است. بنابر دیدگاه وی، گزارش کتاب مقدس و تاریخ علم و تکنولوژی نشان میدهد که بدفهمیِ فعلی و استثمار محیط زیست ناشی از حرص، بیدقتی و نادانی انسان و نه باورهای دینی است. درنهایت وی نتیجهگیری می کند که متهم دانستن مسیحیت درباب بحران زیستمحیطی موجب کردار نادرست انسان می شود و آسیبهای زیادی را به همراه دارد.
درباب این موضوع، فینسترا[۱۸۲] (۱۹۶۹) درباره مقاله وایت چنین نظر داده است: چنین اظهاری [از سوی وایت] می تواند نتیجه مطالعهی «رفتارِ» مسیحیان باشد. من نظر وایت را در باب اختلافِ میان رفتار مردم و واقعیت کتاب مقدس که بایستی پایه رفتار انسان را شکل دهد، ترجیح میدهم. این یادآوری برای همه انسانها بسیار سودمند است که مسیحیت، دیدگاه مثبت و سودمندی درباره رابطه خدا، انسان و طبیعت برای گفتن دارد. انجیل دربردارنده اخبار نیکی برای طبیعت و نیز انسان است.
پاتریک دوبل[۱۸۳] در مقاله خویش (۱۹۷۷)، به سبب ارجاعات فراوان کتابهای زیستمحیطی به مقاله وایت، درصدد کشف ریشه های بحران برآمد. دوبل بر این عقیده است که تجزیه و تحلیل وایت در مقالهاش، به لحاظ تاریخی دقیق نمی باشد. با این حال، دوبل مقاله وایت را زمینهای برای پاسخ به این تجزیه و تحلیل و تردیدهای ایجاد شده میداند. به نظر او، این مقاله به مسیحیان کمک نمود تا جامعه مسیحی درصدد تشکیل یک اخلاق زیستمحیطیِ خدامحور برآیند. دوبل با ذکر بخشهایی از کتاب مقدس دیدگاه سنت مسیحی را در باب محیط زیست روشن مینماید. او با اشاره به امانتداری، مسئولیت، مالکیت خداوند، تعهدات انسان و موارد مشابه از کتاب مقدس، دین مسیحیت و آموزههای کتاب مقدس را حافظ طبیعت میداند.
مک هارگ (۱۹۶۹) در جدیترین اتهام خود به مسیحیت مدعی است که سفر پیدایش باب ۱ آیه ۲۸، مسئول تخریب زیستمحیطیِ قرن بیستم بدست انسان میباشد. چرا که این آیه اساساً موجب تهییج غریزه حیوانی انسان شده است. سایر مورخین با افتخار گفتهاند که همین متن، این آموزهی کتاب مقدس، رشد علم و تکنولوژی را امکان پذیر ساخته است.
۳-۳- دیدگاه سیدحسین نصر
سیدحسین نصر، بنیانگذار بحثهای حاضر درباب «اسلام و محیط زیست»، «پیامدهای معنوی بحران محیط زیست» و نیز «دین و بحران محیط زیست» میباشد (Taylor, 2005). انسان متجدد زمانی که به فراموش کردن خویش تن داد در واقع دستش در آتشی که خود برافروخته بود سوخت. انسانی که به شیوهی فاوست[۱۸۴] روح خویش را در قبال سلطه و سیطرهی بر محیط طبیعی فروخت، باعث پدید آمدن اوضاع و احوالی شد که همین سیطرهی بر محیط، به خفقان آن محیط انجامید و نه فقط زیستبومکشی که در نهایت خودکشی را نیز در پی داشت (نصر، ۱۳۸۳: ۲۴).
۳-۳-۱- زندگینامه و خاستگاه فکری نصر[۱۸۵]
h-n ۷۳/۳۸
d-i33
f-m158
ab ۸۶/۹
c-h ۶/۱۴
a-f ۴۶/۳۷
i-l ۶۴/۱۳
۲۵
اختلاف اعداد هر سطوح که حداقل دارای یک حرف مشترک می باشند از نظر آماری در سطح ۵% معنی دار نمی باشد. (آزمون چند دامنه ای دانکن ۵%)
وراثت پذیری
وراثت پذیری نسبتی از تنوع فنوتیپی در جمعیت است که توسط عوامل ژنتیکی ایجاد شده است. از وراثت پذیری برای بررسی سهم نسبی ژن ها و محیط در تنوع موجود در یک صفت استفاده می شود و یکی از سوالات مهم در ژنتیک کمی این است که چقدر از تنوع فنوتیپی، از تفاوت های ژنتیکی بین افراد ناشی می شود و چقدر آن حاصل تنوع محیطی است.
با توجه به (جدول۴-۵) میزان وراثت پذیری درکلیه صفات بیش از ۶۰ درصد به بالا متغیر بود، بیش ترین میزان وراثت پذیری در صفات عملکرد دانه قابل کنسرو و تعداد کل برگ و کم ترین مقدار مربوط به قطر ساقه بود. بالا بودن وراثت پذیری حاکی از آن است که اثرات ژنتیکی سهم بیشتری در کنترل صفات فوق نشان می دهد. وراثت پذیری عمومی برای اکثر صفات، نسبتا بالا برآورد گردید که این موضوع می تواند ناشی از شرایط کنترل شده آزمایش باشد. بازو بندی و همکاران (۱۳۹۱) در بررسی برآورد وراثت پذیری و هتروزیس درنسلهای ژنتیکی هیبرید زودرس ذرت رقم KSC260 نشان دادند، میزان وراثت پذیری صفات از حداقل ۵۷ تا ۹۳ درصد متغیر بود که ناشی از سهم بیشتر اثرات ژنتیکی در کنترل صفات مورد بررسی بود. بنابراین، انتخاب هیبرید برتر بر اساس صفاتی که وراثت پذیری بالایی دارند، انجام می گیرد (Allan, 1980). مهدی پور و همکاران (۱۳۹۱) نیز میزان وراثت پذیری در عملکر دانه را حدود ۷۰ درصد برآورد کرد درحالی که میزان وراثت پذیری عملکرد در نتایج ما بیش از ۸۵ درصد می باشد که این شانس بیشتر گزینش را در نسلهای در حال تفکیک بالا برده و می توان انتظار داشت این صفت به مقدار مطلوب در نتاج تظاهر پیداکرده و انتخاب برمبنای فنوتیپ برای بهبود آن موثر واقع می گردد. با توجه به مطلوب بودن وراثت پذیری ۷۰ درصد به بالا نتایج مهدی پور و همکاران (۱۳۹۱) با نتایج این تحقیق نیز مطابقت داشت.
جدول ۴- ۵- وراثتپذیری صفات مورد بررسی درژنوتیپ های ذرت شیرین
صفات
عملکرد
ارتفاع بوته
طول تاسل
ارتفاع بلال
تعدادبرگ بالای بلال
تعداد کل برگ
طول بلال
عمق دانه
تعداد ردیف دانه
تعداد دانه در ردیف
۴۹/۸۵
۲۰/۸۲
۶۸/۷۲
۵۵/۷۰
۷۸/۸۳
۷۱/۸۵
۲۲/۶۶
۴۰/۶۴
۷۹/۶۸
۰۳/۷۵
هتروزیس و هتروبلیتیوزیس
اثرات فردی حجاب از دیدگاه اسلام. مدرسه علمیه قدسیه، انسیه گرایلی.
این تحقیق شامل هفت فصل است. در فصل اول به تعریف حجاب در لغت و اصطلاح و عرف و عرفان پرداخته شده است. در فصل دوم به تاریخچه ی حجاب قبل از اسلام و بعداز اسلام پرداخته که گروهی معتقدند قبل از اسلام، حجابی نبوده اما از آن جا که می دانیم زمان هبوط حضرت آدم علیه السلام به زمین با نوعی برگ درخت پوشیده بوده اند و خداوند کریم هم تمام قوانینش بر اساس فطرت انسان است که یکی از آن قوانین حجاب می باشد.
فصل سوم با عنوان حجاب از دیدگاه آیات می باشد که زن و مرد در بسیار امور مشترکند اما چون زن لطیف و ظریف است پوشیده بودن او به صلاح جامعه و بانوان است.
فصل چهارم به حجاب از دیدگاه روایات پرداخته شده است.
فصل پنجم شامل اثرات فردی حجاب می باشد که اثرات حجاب بر انسان در جهت کاهش مفاسد، تلاش می کند و موجب رشد فضایل اخلاقی و رشد کمالی انسانی می شود و موجب سلامت و امنیت و مصونیت زن از دست طمع بیگانگان خواهد بود و موجب سلامت نسل آینده.
فصل ششم به علل بی حجابی و اثرات بی حجابی و راه های مبارزه با آن پرداخته شده است.
فصل هفتم با عنوان شخصیت زن و چادر برترین نوع پوشش و راه های ترویج حجاب می باشد.
چادر برترین و کامل ترین نوع پوشش است. زیرا از دغدغه های ناشی از خودنمایی و تکلف های بیهوده کم می کند و برای ترویج حجاب هم می توان با آموزش در مدارس توسط معلمین و مسئولین و با تشویق خانواده و مسئولین و فعالیت های فرهنگی و هنری و علمی و … اثرات مؤثری در ترویج حجاب داشته باشیم.
حجاب از منظر فقهی و حقوقی نام تحقیقی است که توسط لیلا ناصری ومصطفی ناصری،مجله طنین یاس، آماده شده است.
گرایش به پوشش و عفاف یک گرایش فطری در میان زنان و مردان است. اما میزان و شکل آن رابطه مستقیمی با اخلاق و فرهنگ جوامع داشته و دارد. احکام اسلام بر اساس جلب مصالح و دفع مفاسد مبتنی بر فطرت پاک انسان و عدم ضرر است. خالق انسان بهتر از هر نهاد یا منبعی میداند که نیاز فطری انسان چیست؛ زیرا بدون تردید اگر پروردگار را تنها علت اصلی پیدایشعالم هستی بدانیم، به طور قطع علم و عدالت آن ذات بیهمتا اقتضا دارد کهمنبع اصلی قانونگذاری نیز برای رفتار و گفتار شخصی و اجتماعی انسان باشد.
تاریخ مکتوب انسانی مدنی، بر این واقعیت گواهی می دهد که همزمان با آغاز زندگی اجتماعی بشر، در قالب خانواده، خویشاوندان و جامعه، مفاهیم محرم و نامحرم و گونه ای از حریم گیری و محدودیت، به عنوان معیار بایدها و نباید ها در برقراری روابط جنسی، شکل معاشرت، چگونگی تماس گفتاری و پوشش بدنی، مطرح بوده و جلوه حجب، حیا و عفاف او به حساب می آمده است.
یکی از نمادهای حیا و عفاف، نماد پوشش و لباس، بوده است و پایبندی به آن برای زنان یک کمال به حساب می آمده است. ولی چهار قرن پیش، در اثر رنسانس در غرب فرهنگ شرم ستیزی و عفت گریزی، طراحی گردید. با این تحول، محرم و نامحرم معنای خود را از دست داد، شرم، حیا و عفت همراه با لباس زن فرو ریخت، تمام محدودیتها، در تعامل دو جنس مخالف، از میان برداشته شد و پوشش اندام مشخص کننده جنسیت زن، نشانه عقب ماندگی و مخالف حق آزادی او قلمداد گردید.از آن جا که در دهه های اخیر برخی کشورهای اروپایی محدودیتهایی برای پوشش زنان مسلمان وضع نمودهاند، لذا تبیین حقوق اقلیتها در حقوق بینالملل ضروری میباشد.
این مقاله ضمن اشاره به مفاهیم ، مبانی و تاریخچه ی حجاب ، به بررسی این مقوله از منظر فقهی و حقوقی ( داخلی و بین المللی ) می پردازد. در نهایت برآیند مقاله این است که با احراز شرایط در مورد مجرم، عمل بی حجابی، جرم تلقی می شود و قابل مجازات است و ممنوع دانستن حجاب نقض حقوق بشری افراد و آزادی دینی آنان است و بیشتر ناشی از فشارهای سیاسی و اجتماعی میباشد.
دفتر مطالعات امور زنان نیز تحقیقی به عنوان حدود حجاب از منظر کتاب و سنت گردآوری نموده است که در اینجا آورده ام.
در این تحقیق مانند سایر تحقیات حجاب به بیان تعریف لغوی حجاب پرداخته و در ارتباط با حدود حجاب آیاتی را که در قرآن آمده است ذکر کرده است. از جمله آیه ۳۱ سوره نور و یا آیه ۵۹ سوره احزاب در خصوص حدود حجاب به طور کامل و مبسوط بیان نموده است.
بنابراین از تتبع در اقوال مفسران بزرگ شیعه وسنی بدون هیچ تردیدی میتوان فهمید که آیات مربوط به حجاب در کمال صراحت چگونگی پوشش بانوان را بیان می داردو پیامش لزوم پوشش سر و گردن و سینه هاست و پنهان ساختن زینت هایی به صورت آشکار وظاهر نمی باشد که اتفاق نظر همه مفسران از زینت های آشکار وجه کفین است.علاوه برپوشش سروگردن وسینه، جلباب که از آن به روپوش با چادر …. تعبیر می گردد لزوم پوشش سرتاسری بدن را بنحوی که حجم آن مشخص نباشد روشن می سازد. بنابراین این طرح که برای پوشش بانوان در مجامع پیشنهاد می گردد به هر صورتی که باشد از شاخص های روایی و قرآنی فوق که بطور مبسوط بیان گردید تبعیت نماید.
۱-۸- تعریف واژه ها و اصطلاحات
حجاب: از حجاب می توان از دو بعد لغوی و معنوی تعریف کرد.در ساده ترین تعریف به معنای فاصله میان دو چیز وحتی در جای دیگر به معنای ستر که همان پوشش است (الفراهیدی ۱۴۰۸ق، ۱۲۰).
خمار: جمع خمردر کتاب خمرآمده است.لباسی است که زن سررا باآن می پوشاند.
قاموس قرآن-قرشی-سیداکبر
جلباب: جمع جلابیب است درآن لباسی است که زن را در بر می کند و همه بدن خود را می پوشاند (محمدبن مکرم ۱۴۱۷ق، ۷۸).
فصل دوم:
مفهوم شناسی
۲-۱- حجاب
حِجاب پوشش سر و سینه ویژۀ زن مسلمان بالاتر از سنِّ بلوغ در برابر مردانِ بالغ است. حجاب دوگونه است: حجابِ شرعی و حجاب اجتماعی. در قرآن، خدواند زن رابه حجاب شرعی فرمان داده است و آن «منع اختلاط او با مردان در جاهایی که شبهه می آورد» و «خودداری او از آنچه که شایسته اش نیست.» امّا حجاب اجتماعی (پوشاندن سر و چهره)، شیوۀ پوشاک کشورهای گوناگون اسلامی است و این حجاب از دین نیست و مربوط به فرهنگ اجتماعی و جایگاه زنان در آن کشور است.
حجاب از دیدگاه فقها یکی از احکام اسلامی است که برای پوشش زنان و مردان وضع شدهاست و اصطلاحاً عبارت است از پوشاندن ضروری مو و سایر اعضای بدن به جز صورت و دو دست و گاهی دو پا توسط زنان مسلمان تنها در صورتی که کنیز نباشند. در برابر مردانی است که طبق شریعت اسلامی نامحرم شمرده میشوند. درباره پوشش مردان نیز، حداقل مقدار پوشش واجب حفظ عورتین است.
امروزه حجاب در کاربرد عام به پوشش ضروری زنان اطلاق میشود و به یکی از نمادهای بسیاری از جوامع اسلامی تبدیل شده و در برخی کشورها از جمله ایران رعایت آن در مکانهای عمومی برای همه زنان (با هر اعتقاد دینی) اجباری است. با وجود این، گروهی از نواندیشان دینی شیعه و سنی وجوب حجاب در اسلام را زیر سوال بردهاند.
(حجاب) از مفاهیمی است که کثرت استعمال آن در مباحث مختلف، تبیین معنای دقیق آن را ایجاب میکند. این واژه در اصطلاح عرفان به معنای فاصله میان خالق و مخلوق است که سالک باید در رفع و ازاله آن به جد بکوشد تا به مقام لقاء الله نائل گردد.
در علم فقه مراد از حجاب، پوشش خاص زنان است که همه بدن را به جز صورت و کف دو دست تا مچ شامل میشود. این واژه در آیات و روایات نیز به کار رفته، اما معنای لغوی آن (مانع و حائل) مراد بوده است. لذا استفاده از این لفظ در معنای پوشش زنان نسبتاً جدید است.
حجاب فقهی را نمیتوان دقیقاً مترادف واژه پوشش دانست؛ زیرا هر پوششی، حجاب نیست.
یا به صورتی دقیقتر گفتهاند: )اصل الحجاب الستر الحائل بین الرائی و المرئی(
مطابق این دسته از تعاریف حجاب پردهای است که میان بیننده و آنچه میبیند، حـائـل مـیشـود. البته لغتدانان «ستر» را هـم بـه مـعنـای پـرده و هـم پـوشـش آوردهانـد.
علم دیگری که واژه حجاب در آن مصطلح است و معنا و کاربرد خاصی دارد، علم فقه میباشد که در آن احکام شرعی تبیین و تشریح میگردد. همچنین به نظر میرسد فهم عرف از واژه حجاب بیشتر ناظر به معنای فقهی آن است.
فقها در تعریف حجاب گفتهاند: «الحجاب ما تلبسه المرأه من الثیاب لستر العوره عن الأجانب»
حجاب لباسی است که زن برای حفظ عورت از اجانب میپوشد.
تحقیق و تفحص در کتب فقهای مسلمان (اعم از سنی و شیعه) ما را به این حقیقت رهنمون میسازد که حجاب به عنوان یک تکلیف شرعی و حکم الهی جایگاه خاص و ویژهای در شرع مقدس اسلام دارد؛ بهگونهای که اصل این حکم از ضروریات دین بوده و تنها اختلاف در جزئیات مسأله است.
همچنین در کتب و منابع فقهی بیش از سی دلیل عقلی و نقلی بر وجـوب و ضـرورت حجاب اقامه شده است که خود نشاندهنده اهمیت ویژه آن میباشد. پوشش عنوان دیگری از سوی برخی از اندیشمندان از جمله مرحوم مطهری مطرح شده است.پوشش معادل (دستور زبان عربی) است که این تعبیر در قرآن و روایات و کلمات فقها هم بکار رفته است.ستر در لغت به معنای پوشش وآن چیزی است که به وسیله آن چیز دیگریپوشانده می شود. معنای اصلی این کلمه در وجه مصدری آن: ستر قرار داشتن شی ء در زیر ساتر و پوشاننده و پوشیدگی مطلق باهر وسیله ای است.
در قرآن در ماجرای ذوالقرنین ،ستر بهمین معنا بکار رفته است: تا اینکه زمانی که به محل برآمدن خورشید رسید، آن را چنان یافت که بر قومی طلوع می کرد که برایشان در برابر آن پوششی قرار ندادیم، کهف۹۰ آنچه از نظر شارع مهم است اندازه و حدود پوشش است و مصادیق آنکه به صورت لباس های مختلف در میان اقوام و ملیت ها و فرهنگ های مختلف ظهور پیدا می کند و تابعی از فرهنگ و شرایط جغرافیایی اجتماعی و اقتصادی است، اهمیت قابل ملاحظه ای ندارد.
نام بردن از برخی پوشش ها در قرآن و روایات نیز منوط به این دلیل بوده است که استفاده از آنها در آن زمان و از پیش در جزیره العرب متداول بوده است و از ویژگی خاص برخوردار نبوده اند.
براین اساس، پوشش اسلامی بانوان از نظر نوع لباس می تواند به لحاظ فرهنگ ها و ملل مختلف و در زمان ها و دوره های مختلف تنوع داشته باشند و با در نظر گرفتن سلیقه های متنوع این تنوع زیادتر خواهد بود.
آیا می دانید که در کتاب آسمانی علاوه بر آن حجابی که دیده اید دو پوشش دیگر هم برای ما اعم از زن و مرد توصیه شده است؟ ما سه پوشش داریم!!
بله، لباس که پوشاننده زینت های ظاهری و جسمی می باشد، اولین پوششی است که ذکر آن در کتاب آسمانی ما به میان آمده است.
مقدار این پوشش در هنگام حضور در اجتماع، خانواده و نزد همسر و در خلوت متفاوت است تا جایی که هنگام خلوت نمودن با همسر می توان آن را به کلی کنار گذاشت (طیب۱۳۸۷، ۴۵).
اما حتی در این هنگام هم انسان بدون پوشش است؟ نه، زیرا در مذهب ما انسان هیچ گاه بدون پوشش نیست حتی در هنگام خلوت با همسر قران در این مورد تعبیر زیبایی دارد و می گوید همسران شمه لباس شما هستند و شما هم لباس همسران خود هستید. (هن لباس لکم و انتم لباس لهن..) زنان شما جامه شما هستند و آنها لباس شما (سوره بقره آیه ۱۲۷).
بنابراین ازدواج و گزینش همسر محافظ و پوشش دومی است که در کتاب آسمانی ما برایمان مقرر می نماید.
مثلا فردی را مجسم کنید که ازدواج نکرده و لباس های خود را هم برای تعویض از تن درآورده ،به نظر می رسدکه دیگر قطعا در این هنگام بدون لباس است ،اما در کتاب آسمانی از پوشش دیگری سخن به میان آمده که همه انسانها در همه حال باید آن را به تن داشته باشند.
تقوا،تقوا سومین پوششی است که در قرآن از آن تعبیر به لباس می کند که در همه حال باید برتن انسان ها باشد.
ظاهراً هریک از این سه لباس اهمیت خاص خود را داشته و در عین حال لباس تقوا از لباس همسر و لباس ازدواج از لباس ظاهر حائز اهمیت تر می باشد.اما این لباس ها به نوبه خود اهمیت دیگری هم دارند و آن این است که هر یک دو مورد دیگر حمایت و ساپورت می کنند.
چنین زد مثل شــــــاه گویندگـان کــــــــــه یابندگانند جویــــندگان
نظامی چو مـــی با سکندر خـوری نگهدار ادب تــــا ز خود بــرخــوری
(نظامی گنجوی ، ۱۳۸۸ : ۷۹)
« سوّمین دلیلی که نظامی برای سرودن اسکندر نامه می آورد ، خوابی است که او دیده و در عالم خواب حضرت خضر او را به این کار تشویق و ترغیب کرده است .»
(کرمی ، ۱۳۸۳ : ۱۵۷)
نظامی می گوید :
مرا خضر تعلـــیم گــر بـود دوش بــــه رازی که نامد پذیرای گــوش
که ای جامگی خوار تدبیــر مــن ز جـــــــام سخن چاشنی گـیر من
چو سوسن ســر از بندگــی تافته نم از چــــشمه ی زندگــــی یـافته
شنیدم کـــــه درنامه ی خسروان ســخن راند خــــواهی چو آب روان
مشو نـــــاپسندیده را پیش بــاز کــــه در پرده ی کــــژ نسازند ساز
پسندیدگی کن که باشی عـــزیز پسندیــــــدگانت پسندیـــــده نیز
(نظامی گنجوی ، ۱۳۸۸ : ۷۴)
سپس حضرت خضر از او می خواهد که در این شیوهی نوین از پیروی متقدّمین خود داری ورزیده و خود با آوردن مضامین تازه و نو راهی جدید را آزمایش کند و در این طریق نیز از مشکلات نهراسد :
درین پیشه چـــــون پیشوای نوی کهن پیشگان را مـــــکن پیــــــــروی
چو نیروی بکــــر آزماییت هست به هــــــــر بیوه خود را میالای دسـت
مخور غم به صیدی که ناکردهای که یخنی بــــــــود هر چــه ناخوردهای
به دشواری آید گهر سوی سـنگ ز سنگش تو آسان کی آری به چــنگ؟
همه چیز ار بنگـــری لخت لـخت به سختی بـــــرون آید از جای سخت
گهر جست نتوان بــــه آسـودگی بــــــود نقره محــــــتاج پالودگـــی
کسی کو برد بر تر و خشک رنــج ز مـــــــــاهی درم یابد از گاو گـنـج
خم نقــره خواهی وزرّینه طـشت ز خــــــــاک عراقـتت نباید گذشــت
زِ ری تا دهستان و خوارزم و جند نـــــوندی نبینی به جز لـــور کــــند
(نظامی گنجوی، ۱۳۸۸ : ۷۵)
نظامی چون در خواب نصایح و توصیهی حضرت خضر را برای سرودن این داستان می شنود ، با دلگرمی بیشتری بر انجام چنین کاری کمر می بندد:
چو دلداری خضرم آمد بـــــه گــوش دماغ مـــــرا تـــازه گردید هوش
پــــذیرا سخن بـــــــود شد جایگـیر سخن کـــــــز دل آید بود دلپذیر
چو در من گرفت آن نصیحت گــــری زبـــان بـــرگشـــــادم به درّ دری
نهادم ز هــــــــر شیـــوه هنگامهای مگر در ســـخن نـــــو کنم نامهای
در آن حیـــــــــرت آباد بــییـاوران زدم قــــرعــه بـــر نـام نـام آوران
هــــــر آیینه کـــــز خاطرش تافتم خیال سکـــــندر درو یـــــافتــم
مبین سرسری ســــــوی آن شهریار که هم تیغ زن بود و هــم تاجـــدار
گـــروهیش خوانند صاحب ســـریـر ولایــت ستان بـــــلکه آفــاق گیر
(همان: ۷۹)
« نظامی ظاهراً در ضمن معارضه با فردوسی قصد داشته اسکندر را با چنان کمال بی خدشه ای تصویر کند که خاطره ی کیخسرو و دیگر پادشاهان و پهلوانان حماسه ی ملّی ایران را از یادها بزداید.
(همان : پیشگفتار )
« چهارمین دلیلی که نظامی برای این کار اقامه می کند ، حکیم بودن و همین طور رسالت پیامبری اسکندر است .»
(کرمی ، ۱۳۸۳ : ۱۵۹)
بنا براین نظامی با توجّه به این همه خصلت های خوب و پسندیده که در اسکندر می بیند بر خود لازم می داند که داستان او را بر وجهی نو وزیبا چنانکه دلپسند باشد به رشته ی نظم بکشد و نام او را در دفتر روزگار جاودانه کند :
گــــــروهی ز دیوان دســـتور او بـــه حکمت نبشتند منــــشور او
گروهی ز پاکی و دین پـــــروری پذیرا شدندش بــــه پیـــغمبــری
من از هر سه دانه که دانا فـشانـد درختی بــرومند خواهم نــــشانــد
نخستین درپـــــــادشاهی زنـم دم از کــار کشـورگشــــایی زنـــم
ز حکمت برآرایم آنـــگه سخـن کنم تـــــازه بــا رنج های کــــهن
بـه پیغمــبری کوبـــــم آنـــگه درش که خواند خـــدا نیـــــز پـیغمبرش
پرندی چـــنین زنــــــدهدارش کـنم ز گرد زمیـــــن رستــــگارش کنـم
بدین نامـــــــــه ی نامور دیــــر باز بـــــمانــم بــر او نـــــام او را دراز
نشستنگهی سازمش زیــــن ســــریر که باشـد برو جــــــاودان جای گیـر
به حـــــرفی مسجّل کـــنم نـــام او که مــــــاند دریــن جـنبش آرام او
نه حرفی که عــالم زیــادش بـــــرد نــــــه بـــاران بشوید نه بادش بـرد
به شرطی که چون من در این دستگاه رســـانم ســـرش را به خورشید و مـاه
(نظامی گنجوی ، ۱۳۸۸ : ۸۵)
عبدی بیگ شیرازی نیز چنان که دیدیم همین دلایل را با اندکی تفاوت برای سرودن آیین اسکندری خود داشت . نوبودن سخن چون نظامی یکی از دلایل او در این باز سرودن است :
سخن گر چـــه باشد چـو آب زلال زتکــــــــرار خیزد غبــــــــار ملال
چـــــــو افتاد بــی آن نگارم خلل تلافیش کـــــــردم به نعـم البــــدل
(عبدی بیگ شیرازی ، ۱۹۷۷م: ۲۳)
دلیل دیگری که او نیز چون نظامی به آن اشاره می کند حسن شهرت اسکندر در بین ملل و مردم جهان است و همین طور چون نظامی او را مردی حکیم بر می شمارد . او نیز چون نظامی اسکندر و داستان او را شرح احوال وداستان انبیاء قلمداد می کند و می گوید :
حکایات اسـکندر نامــــــــدار نباشد زحــکمت تهـــی اســــتوار